اغواگر

چرا به دام چشم اغواگر افتادم!؟

ازاین‌همه‌چشمان‌خـــمارآلــوده‌ی‌مست
چرا بـه دام چشـمان اغواگر افـتادم!؟
عجب‌قمارعجیبی‌است‌حکم‌دل‌اینست
چرا‌به‌دام‌عشق پر شور و شر افتادم!؟
[محمد جوکار]

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

«به نام خدای لبخندها»

 

راستش نمی‌خواهم خیلی وقتتان را بگیرم. مگر نه اینکه شما هم باید هزینه/فایده کنید تا زندگی‌تان به پیش برود؟ بگذریم، اینها اصلا مهم نیستند. الان اینها آنقدری حوصله سر بر هستند که صحبت‌های استاد محترم بیوشیمی‌ام هست! 

ازآنجایی که حوصله‌ام نمی‌کشید به این محل پناه آوردم. معمولا نوشتن، آدمی را آرام می‌کند. اما این تنها چیزی نیست که آدمی را آرام می‌کند. معمولا اگر کسی از طبع لطیفی برخوردار باشد این را تایید می‌کند که چیزی لذت بخش‌تر از آفریدن و زائیدن نیست. خواه زایش یک بیت شعر، خواه یک متن کوتاه، یک ریلز(معادل فارسی یافت نشد) ساده یا هرچیز دیگر. اما اگر انسان نیک بنگرد و این عرصه را بکاود می‌فهمد که حتی آفریدن هم تا یک جایی تو را همراهی می‌کند و پس از آن روح سرکش و تشنه‌ات به دنبال چیزی بالاتر و بهتر می‌گردد. اما چه چیزی می‌تواند این روح نا آرام را آرامش بخشد؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۳ ، ۱۰:۵۱
بوزون هیگز

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«...اکنون برای شما فرقی ندارد. هم این و هم آن را در قمار خواهید باخت...»

تابحال داستایوفسکی و جلال آل احمد را در کنار هم تصور کرده‌اید؟

شاید از خودتان بپرسید چه سوال عجیبی! اما من این چیز عجیب را در رمان «قمار باز» تجربه کردم؛ داستان پردازی جذاب داستایوفسکی در کنار ترجمه جالب جلال آل احمد! 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۰۳ ، ۲۲:۲۷
بوزون هیگز

 

 

کتاب ویلون زن روی پل|اثر خسرو بابا خانی|نشر جام جم+خرید و معرفی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«همیشه عمل مقدم است بر حس»

چند روزی می‌شود که کتاب را تمام کرده‌ام ولی پستی در موردش قرار ندادم. چونکه حال نداشتم دست به کیبورد ببرم و چند خطی مهمانتان کنم. همه‌ی اینها بخاطر این است که نوشتن سخت است. آری، نوشتن سخت است، کیست که این را نداند؟ گاهی نوشتن یک متن کوتاه ساعت‌ها زمان از تو می‌گیرد، چرا که نوشتنت نمی‌آید و اصطلاحا می‌گویی حسش نیست. درحالی که به قول استاد باباخانی اگر ما بخواهیم منتظر بمانیم تا حسش بیاید احتمالا هیچگاه چیزی نخواهیم نوشت. این بود که بلاخره در ساعت ۲:۳۲ دقیقه ی شب، توی اتوبوسی که تهران را به مقصد یکی از شهرهای جنوبی کشور ترک کرده بود دست به گوشی بردم ولی احتمالا آن را چند روز دیگر منتشر کنم. نه اینکه حسش نباشد، نه! این متن عجله‌ای و بین راهی باید ویرایش شده و در قالب مناسب تری به پیشگاه مخاطب عرضه شود. این همان درسی است که من از خسرو خوبان یاد گرفتم. اینکه لوتی‌گری را در حق مخاطبم به حد اعلا رسانده و خدمتگزار باشم.

داستان خریدن این کتاب هم در نوع خودش جالب است. یکبار که به دلایلی تا حدود ساعت ۷ عصر در دانشگاه به همراه چند نفر از رفقا مانده بودیم؛ کمبود چیزی را در خودم حس کردم و بر آن شدم که آن را با یک کتاب پر کنم. این شد که دوستان را به هر طریقی که می‌توانستم راضی کردم همراهم بیایند تا من بتوانم کتابی بخرم و پس از آن به سمت ایستگاه مترو و متعاقبا خوابگاه برویم. در نگاه اول نام کتابی توجهم را جلب کرد. من قبلا تعریفش را شنیده بودم ولی نمی‌دانستم دقیقا در چه موردی است. همین شد که آن را خریدم و راه افتادم. چند صفحه‌ای که خواندم ناگهان به یاد آوردم و دنیا روی سرم آوار شد.

«این کتاب رو باید معتادا بخونن!!»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۰۳ ، ۰۱:۰۳
بوزون هیگز

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قیمت و خرید کتاب کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ انتشارات کتاب کوله پشتی +  مشخصات | پیندو

 

«لازم نیست از هر جنبه ی زندگی لذت ببرید تا بتوانید آن‌ها را تجربه کنید»

این جمله از زبان شخصیتی بیان می‌شود که جایی در میان مرگ و زندگی در جستجوی یک زندگی ایده‌آل از زندگی‌ای به زندگی دیگری می‌رود. در‌واقع مت هیگ با استفاده از مکانیک کوانتوم و نظریه جهان‌های موازی، دنیایی جالب را خلق کرده و سعی دارد «نورا سید» را از مرگ نجات دهد. نورا دارد با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کند و حسرت‌هایش هر کدام مانند زنجیری او را در بر گرفته‌اند. پس از مرگ «ولتر» گربه‌ی مورد علاقه‌اش و چند اتفاق دیگر، نورا در نهایت تصمیم به خودکشی می‌گیرد. او درست در نیمه شب، به کتابخانه‌ی نیمه شب پا می‌گذارد و با «خانم الم» کتاب‌دار دوره‌ی مدرسه‌اش روبرو می‌شود. «خانم الم» قوانین کتابخانه را برای او تشریح می‌کند و او را راهی زندگی هایی که احتمال داشته زندگی کند، می‌کند. با زندگی در زندگی‌های مختلف نورا به دیدگاه‌های جالبی می‌رسد. در‌واقع فرقی ندارد فیلسوف باشید یا زمین شناس، ستاره‌ی راک باشید یا عضو گروهی تحقیقاتی در قطب شمال؛ در نهایت در هر زندگی، با هر سطح از لذت یا درد، این شمایید که تصمیم می‌گیرید در شور و نشاط غوطه ور باشید یا در غم و غصه غرق شویدبه زبان ساده‌تر هیچ زندگی‌ای به خودی خود خوب یا بد نیست، هیچ موقعیتی مناسب یا مناسب نیست، همه چیز به شیوه برخورد شما بستگی دارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۳ ، ۱۶:۲۲
بوزون هیگز

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

 

خیلی چیزها با گذر زمان تغییر می‌کند. هیچ چیز مثل قبل نمی‌شود. درستش هم همین است در دنیایی که خزانش در پی بهارش می‌آید و بهار در پی خزان نباید به چیزی دل بست اما گاهی آدم با خودش می‌گوید کاش حداقل بعضی چیزها بیشتر می‌ماندند. ای کاش بعضی چیزها زمانشان بیشتر بود. مثلا بعضی آدم‌ها...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۰۳ ، ۱۷:۱۷
بوزون هیگز