بسم الله الرحمن الرحیم
«لازم نیست از هر جنبه ی زندگی لذت ببرید تا بتوانید آنها را تجربه کنید»
این جمله از زبان شخصیتی بیان میشود که جایی در میان مرگ و زندگی در جستجوی یک زندگی ایدهآل از زندگیای به زندگی دیگری میرود. درواقع مت هیگ با استفاده از مکانیک کوانتوم و نظریه جهانهای موازی، دنیایی جالب را خلق کرده و سعی دارد «نورا سید» را از مرگ نجات دهد. نورا دارد با افسردگی دست و پنجه نرم میکند و حسرتهایش هر کدام مانند زنجیری او را در بر گرفتهاند. پس از مرگ «ولتر» گربهی مورد علاقهاش و چند اتفاق دیگر، نورا در نهایت تصمیم به خودکشی میگیرد. او درست در نیمه شب، به کتابخانهی نیمه شب پا میگذارد و با «خانم الم» کتابدار دورهی مدرسهاش روبرو میشود. «خانم الم» قوانین کتابخانه را برای او تشریح میکند و او را راهی زندگی هایی که احتمال داشته زندگی کند، میکند. با زندگی در زندگیهای مختلف نورا به دیدگاههای جالبی میرسد. درواقع فرقی ندارد فیلسوف باشید یا زمین شناس، ستارهی راک باشید یا عضو گروهی تحقیقاتی در قطب شمال؛ در نهایت در هر زندگی، با هر سطح از لذت یا درد، این شمایید که تصمیم میگیرید در شور و نشاط غوطه ور باشید یا در غم و غصه غرق شوید. به زبان سادهتر هیچ زندگیای به خودی خود خوب یا بد نیست، هیچ موقعیتی مناسب یا مناسب نیست، همه چیز به شیوه برخورد شما بستگی دارد.